نوروز که سیل در کمر میگردد
سنگ از سر کوهسار در میگردد
از چشمه چشم ما برفت اینهمه سیل
گویی که دل تو سختتر میگردد
مجموعه بهترین شعرهای دوبیتی، رباعی و چهارپاره
نوروز که سیل در کمر میگردد
سنگ از سر کوهسار در میگردد
از چشمه چشم ما برفت اینهمه سیل
گویی که دل تو سختتر میگردد
عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند
وز شاخه گلداد دل زار گرفتند
نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمان کشان ساغر سرشار گرفتند
عید آمده سربه سبزه و گل بزنیم
با برگ شقایقی تفأل بزنیم
هر چند که دوریم ز هم با دم عشق
بین دلمان تا به ابد پل بزنیم
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل زبهار عمر ما را غم و بس
از قافلهی بهار نامد آواز
تا لاله به باغ سر نگون ساخت جرس
بهاری داری ازوی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
از همه سوی جهان جلوه او می بینم
جلوه اوست جهان کز همهسو میبینم
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو میبینم
نوروز که هرچمن دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود
گر جامه به جان ز معرفت نو گردد
هرروز به دل نشاط نوروز بود