رفتن به محتوا

دوبیتی

مجموعه بهترین شعرهای دوبیتی، رباعی و چهارپاره

  • خانه
  • درونمایه
    • حکمت
    • عرفان
    • عاشقانه
    • نوروز
    • صبح به خیر
    • شب به خیر
  • شاعران
    • باباطاهر عریان
    • خیام نیشابوری
    • ابوسعید ابوالخیر
    • مولانا
    • فریدون مشیری
    • همه شاعران

دسته: ابوسعید ابوالخیر

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

آنشب که مر از وصلت ای مه رنگست

آنشب که مر از وصلت ای مه رنگست
بالای شبم کوته و پهنا تنگست

و آنشب که ترا با من مسکین جنگست
شب کور و خروس گنک و پروین لنگست

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

دانی که مرا یار چه گفتست امروز

دانی که مرا یار چه گفتست امروز
جز ما به کسی در منگر دیده بدوز

از چهره خویش آتشی افروزد
یعنی که بیا و در ره دوست بسوز

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

آن کس که زروی علم و دین اهل بود

آن کس که زروی علم و دین اهل بود
داند که جواب شبهه بس سهل بود

علم ازلی علت عصیان بودن
پیش حکما ز غایت جهل بود

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

آن را که حدیث عشق در دل گردد

آن را که حدیث عشق در دل گردد
باید که زتیغ عشق بسمل گردد

در خاک تپان تپان رخ آغشته به خون
برخیزد و گرد سر قاتل گردد

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

روزی که جمال دلبرم دیده شود

روزی که جمال دلبرم دیده شود
از فرق سرم تا به قدم دیده شود

تا من به هزار دیده رویش نگرم
آری به دو دیده دوست کم دیده شود

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

دانی که چها چها چها میخواهم

دانی که چها چها چها میخواهم
وصل تو من بی سر و پا می‌خواهم

فریاد و فغان و ناله‌ام دانی چیست
یعنی که ترا ترا ترا می‌خواهم

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

زد شعله به دل آتش پنهانی من

زد شعله به دل آتش پنهانی من
زاندازه گذشت محنت جانی من

معذورم اگر سخن پریشان افتاد
معلوم شود مگر پریشانی من

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

ما با می و مستی سر تقوی داریم

ما با می و مستی سر تقوی داریم
دنیی طلبیم و میل عقبی داریم

کی دنیی و دین هر دو بهم آید راست
اینست که ما نه دین نه دنیی داریم

نوشته‌شده در ۱۳۹۹/۰۷/۲۷

آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست

می‌گفت دگر باره به خواب‌م بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست

راهبری نوشته‌ها

برگه 1 برگه 2 … برگه 73 برگه بعدی

ویژه

  • از دوست به یادگار دردی دارم
  • گر در طلب گوهر کانی کانی
  • چون بلبل مست راه در بستان یافت
  • رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
  • یک نیم رخت الست منکم ببعید
با افتخار، نیرو گرفته از WordPress