سودای تو را بهانهای بس باشد
مستان تو را ترانهای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا
ما را سر تازیانهای بس باشد
مجموعه بهترین شعرهای دوبیتی، رباعی و چهارپاره
سودای تو را بهانهای بس باشد
مستان تو را ترانهای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا
ما را سر تازیانهای بس باشد
اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهی نانی نانی
این نکتهی رمز اگر بدانی دانی
هر چیزی که در جستن آنی آنی
من درد تو را زدست آسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کآن درد به صد هزار درمان ندهم
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد